استرس دارم، مثل تمام وقتهایی که قرار بوده یک کار مهم و بزرگ بکنم، کاری که خودم انتخابش نکردهام و از طرف اطرافیان به من سپرده شده است، حالا اینکه میگویم بزرگ و مهم، از نظر من اینطور است، شاید شما یا هزاران آدم دیگر وقتی در جریان قرار بگیرید با تعجب بگویید: "همین؟" و این یعنی از نظرتان نه آنقدرها مهم است و نه بزرگ.
اما من ترسیدهام، مثل هزاران وقت دیگر، اطرافیان در من ویژگیها و تواناییهایی دیدهاند که خودم ندیدهام، آنها چیزهایی دیدهاند و پیشنهاد دادهاند که وارد مرحلهی بعد شوم و من همان چیزها را ندیدهام و از وارد شدن به مرحلهی بعد ترسیدهام، هراس دارم، ایستادهام یک گوشه و دارم به رینگ ِ مرحلهی جدید نگاه میکنم، احساس کسی را دارم که قرار است وارد رینگ شود و از تمام آدمهای داخل رینگ مشت بخورد و حتی نتواند یک حرکت در راستای دفاع از خود انجام دهد، در حالی که دیگران اینطور فکر نمیکنند.
درباره این سایت