1- پاییز برای من عجیب خاطرات و حال و هوای خاص ِ وبلاگم رو زنده می‌کنه، اولین باری که وبلاگ‌نویس شدم پاییز بود، سال 86، چه زود 11 سال گذشت. یازده سالی که زندگیم دچار تغییر و تحولات ِ مثبت و منفی ِ زیادی شد اما وبلاگ‌نویسی رو از خودم دور نکردم. شاید همین حال و هوای پاییزی ِ امروز بعد از ظهر ِ خونمون بود که دلتنگیمو شدیدتر کرد و تصمیم گرفتم بیام و به وبلاگم سری بزنم، اما خوندن چند تا پست ِ نخونده‌ی شباهنگ که خود کتاب قطوری! بود :دی، بعد از ظهر رو به شب رسوند :))

2- چهارشنبه‌ی هفته‌ی گذشته بابا و داداشم اومدن بوشهر دنبالم و من رو که از شدت سرماخوردگی نمی‌تونستم روی پا بایستم برگردوندن به خونه  و امروز هشت روزه که هنوز اینجام و کلی کار ِ عقب‌مونده بوشهر دارم که منتظرن من برگردم و بیان به استقبالم.

3- بالاخره کسری‌خدمت داداشم اعمال شد و سربازیش تموم شد، بزرگترین نگرانی و دغدغه‌ی این یک سال خانواده و بخصوص پدرم رفع شد و این اتفاق ِ خوب، میون این همه وضع نابسامان ِ مملکت واقعا حس خوبی داشت.

4- با این چند روز مرخصی تحمیلی! دیگه بعید می‌دونم حتی اگر سایر شرایط هم جور بشه بتونم مسافرت پاییزه رو برم و حالم خوب بشه ولی خب، خدا بزرگه، راهی می‌ذاره جلو پام حتما. مطمئنم. وگرنه تو این اوضاع داغون ِ روحی دوام نمیارم!. مگه نه!؟!

5- مثل کسی میمونه که یه نقشه‌ طراحی کرده و طبق همون میره جلو، اگه چاهی هست، دامی هست قبلا پیش‌بینی کرده و گرچه ازشون زخم می‌خوره اما بازم عبور می‌کنه و میره مراحل بعدی، اما توی مراحل بعدی بازی یه جوری می‌چرخه، دام‌ها و چاه‌ها یه جوری می‌شن که نه تنها زخمی می‌شه که تا مرز سقوط هم پیش می‌ره. شما بودین چیکار می‌کردین؟ بازی رو استپ می‌کردین و بیخیال می‌شدین؟ اگه ادامه می‌دادین واسه این چاه‌ها و دام‌ها پیش‌بینی نشده‌ی مراحل جاری و بعدی چه راهکاری می‌اندیشیدین؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

KCT.BL everything شبکه فروشگاه اینترنتی زناشویی ( فی کالا ) فروشگاه تفکر فایل فروشگاه اینترنتی دلنوشته ها... Melissa عاشــقان رمـــان ترویج بانکداری الکترونیک تورهای لحظه آخری